سلام خیلی وقت میشد که نیومده بودم . خب حدس بزنین چی ؟ من الان اومدم برو حالشو ببر .(دقت دارین من سر همه پستا یه سلام میزارم ؟ خودمم نمیدونم چرا یه دوستی بهم گفت ) حالا یکم خاطره بگیم: ۱.من دیپلمه شدم (بالاخره) ۲ . من الان دارم برای شماها وقت میزارم خیلی باحاله از طرفی هم حالگیره کیبورده عربیه من دارم فارسی تایپ میکنم به جای د زده ی به جای ز زده ؤ به جای گ زده ط و الخ. راستی من الان از نظر جامعه شناسی یه معضل اجتماعی محسوب میشم کنکور ازاد دادم دیپلم دارم و علاف دور خونه و خیابون میگردم

در اصل دارم برای کنکور میخونم و برای اونایی که هنوز راه دراز ( بی معنی ) دارند باید بگم وحشتناکه  کابوسه تازه من از همین ۴شنبه شروع کردم

خب حالا خنده داراش دیشب من در تخت زین پهلو بون پهلو ( به اون ) همی شدمی که شنفتم مامانم داره برای هستی (خوواهرم که مهر میشه ۴ سالش)داستان میخونه من معمولا دونیم سه خوابم میبره ولی دیشب از ساعت یک به بعد هیچی یادم نمیاد . برای کسایی که متوجه نکته "تستی" مساله نشدن باید بگم بر اثر مواد اینجوری نشدم اثر داستانه بود هه هه .

کتاب "ادب مد به ز دولت اوست " و بالاخره گیر اوردم از ایرج پزشک زاده معرکه ست . البته تا الان صفحه ۴۸ ام ( میبینین چقدر جدی برای کنکور میخونم ؟ حریف قدریم من و خبر ندارین ! ) چون دیشب خریدم .

فعلا بای بای